محل تبلیغات شما

عادت شده که هر وقت نای نوشتن ندارم، میام و اینجا می‌نویسم؛ الانم روش.

حتی نمی‌دونم اتفاقی که افتاده رو چطور توضیح بدم. قلبم از ناراحتی و غم به شدت درد می‌کنه.

هیچ خبر خوبی سراغمونو نمی‌گیره. از فرداها می‌ترسم و هیچ پیشبینی‌ای راجع بهش نداشتم. واقعاً می‌ترسم. دلم خونه.

ده روز هم نشد. همین!

جمعه شب، بیست‌وپنجم بهمن‌ماه ۱۳۹۸

هفت، هیچ خبر خوبی نیست...

شش، می‌دونم که نمی‌خونی (۱)

پنج، جهانگیر و دکتر رانک

می‌ترسم ,خوبی ,نداشتم ,واقعاً ,دلم ,خونه ,خبر خوبی ,هیچ خبر ,راجع بهش ,پیشبینی‌ای راجع ,بهش نداشتم

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Ali Naeima کتابخانه عمومی ملاصدرای فاروج